سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ ؟ ... .
نخستین سفر :
این سفر نخستین سفر من به مشد بحساب میاد ، چراکه در نخستین باری که گفتم برای زیارت رفتیم ، به تصمیم پدر بود ، همینطور در سفری که بهمراه سربازی بود .
تفاوتش این بود که در نخستین بار بهمراه خانواده رفتم و برگشتم ، ولی در بعدی براتون گفته ام که شهربانی مشد منو تحویل شهربانی داد که تحویل پدرم بده .
سفر سوم :
در سفر سومم که گفتم تنایی تصمیم نگرفته بودم ، بلکه به پیشنهاد هم سن و سالی بود که مدرسه نمیرفت ، که وقتی رفتیم و اونطور که پیش بینی میکردیم نشد ، ول کرد و برگشت ، همون روز اول ، برا اینکه جایی برای خوابیدن نداشتیم .
ولی من اول شب که تو حرم بودم ، درای حرمم که خواستن ببندن رفتم مسجد گوهرشاد ، و نیمه های شب بود که ریختن و منم گرفتن بردن اردوی کار .
خب کور از خدا چی می خواست ؟ همینو ، هم کار و هم جای خواب .
سفر آخر :
ولی این وضع مطلوب دلخواه بیشتر از شش ماه طول نکشید ، تازه داشتم برا خودم زیلوباف می شدم که یه مریضی گرفتم .
اوستا کارم که همشهری بود ، وقتی رفته بود دیدن خونوادش به خونه ی ما جامو خبر داده بود ، که یه روزی بهم خبر دادن مادرت اومده ! که وقتی منو تو اون حال مریضی دید گفت برگردم خونه تا خوب بشم .
منم برگشتم و بعد اینکه خوب شدم این بار نخستین باری بود که خودم می خواستم برم مشد ، جاییکه هم جا داشتم برا خوابیدن و هم کار .